loading...

راهنماي مسافرت و نكات گردشگري

توريستي و گردشگري

بازدید : 224
11 زمان : 1399:2

اين ايام تور تركيه و به‌خصوص تور استانبول را مي‌توان از پرفروش‌ترين تورهاي فرنگي در آژانس‌هاي مسافرتي محسوب كرد . بعضي گردشگران يك‌سري توشه به استانبول هجرت كرده‌اند , البته گشوده نيز دوست دارا‌هستند بدين شهر مسافرت نمايند . ولي آيا اين شهر جذابيت‌اش را براي گردشگران از دست داده است؟ آنچه درپي ميايد خاطرات آنتوني هرويتز از سفرش به استانبول است :
سالي از آخري باري كه به استانبول رفتم مي‌گذرد . آن موقع استانبول شهري قديمي و مرموز و پلي بين شرق و غرب بود . شرايط فعلي ولي امروزي شده و در خيلي از جاهايش نيز دارا هستند ساخت و ساز ميكنند .
آخر شب هنگامي در خيابان نامرتب استقلال گام مي‌زدم , مي‌توانستم در برلين , پاريس , . . . و نسبتاً در هر جايي باشم . برندهاي اچ اند ام و اسكيچرز اينجا نيز نظير ساير جاهاي عالم است . البته شيريني‌فروشي‌هاي مالامال و قول و كافي‌شاپ‌هاي داراي اعتبار چيز ديگري ميباشند . خيلي عالي است كه برعليه اين‌ها ديگر شعبه‌هاي استارباكس ( Starbucks ) به ديده نمي‌آيند . چارلي رستوران معتبري به اسم زبير برايمان پيدا كرد كه در آنجا كباب بره خورديم ; سيخ‌ها روي منقلي كه صحيح كنارمان بود , كباب مي‌شدند .
نظير طرف داران دوآتشه‌ي جيمز باند صاف رفتيم سراغ آب‌انبار سلطنتي , مجموعه‌ سازه‌هاي آبي رنگ زيرزميني كه امپراتور ژوستينين آن را در سال ??? ميلادي ساخت . اينجا در واقع بخاطر فيلم از روسيه با علاقه جيمز باند مشهور شد . زماني آنجا رفتيم تقريباً ???? بچه‌ي پرسروصدا نيز آمدند كه از اداره داده ها شوروي نيز آزاردهنده‌تر بودند و متأسفانه , برعكس جيمز باند , توي آب نيز نمي‌توانستيم برويم .
پايان هفته‌ي آفتابي زمستاني بود ; اين فصل , كه شهر خيلي گردش گر به خويش نمي‌بيند , مزايا و معايبي داراست . اين شهر را بيشتر با گرماي شديدش ميشناسند , ولي در‌اين فصل ديگر خبري از آن گرما نيست . صف‌هاي كمتري مي‌باشد ولي همينطور بعضا از بخش‌هاي بناها نيز بسته‌اند .

مسجد آبي‌ به عبارتي مسجد مدهوش‌كننده‌اي بود كه در خاطر داشتم ; مكاني آهسته و باوقار دربين سر وصدا گردشگران . ولي , رك بيان‌كنم , بازار بزرگ حقيقتا توي سليقه مي‌زد . احتمال دارد به آن گرما نياز داشت , ولي خيلي شسته - رفته و امروزي به لحاظ ميرسيد و اينجانب از آن خلق و خوي پست‌مدرنيستي آن‌ها سردرنمي‌آوردم : «شما از لندن آمده‌ايد؟ خوش آمديد! چطور مي توانم پول‌تان را بگيرم؟»
در شرايطي كه به توپ‌قاپي مي رويد , براي ناهار رستوران پالاتيوم در اطراف آنجا را سفارش ميكنم . جاي آهسته و دوستانه‌اي است . ما آنجا پيده ( پيتزاي تركي ) خورديم . و تعجب آور آنكه ويرانه‌هاي كاخي بزرگ از دوره‌ي بيزانس در پايين اين گلشن از نظرها به دور باقي مانده كه به وسيله پله‌هاي پيچ‌درپيچي قابل دسترسي است . سرك كشيدن به همچين محوطه‌اي و كشف آن خيلي غريب مي كند .
پياده‌روي چهارساعته به پل آويزان فرمان روا محمد فاتح نصيب مورد علاقه‌ي اينجانب در مسافرت بود . اينجانب و همسرم از ساختمان بلند پر اسم و رسم گالاتا , كه در عرصه جذابي جاي دارد و روئت كرد محشري از شهر ارائه ميدهد ( اما درصورتي كه صف‌ها خيلي طولاني نباشند ) , استارت كرديم . محله‌هاي اطراف سكونت‌گاه يونانيان , يهودي‌ها و ارمنيان بوده و خيابان‌هاي سنگ‌فرش‌اش كماكان فضاي روشنفكرانه و هنري دارااست .
حاشيه دريا غربي بسفر را ادامه داديم و در شرايطي كه بازسازي‌ها تمام شده بود و مي‌توانستيم آب را ببينيم , پياده‌رويمان دوست‌داشتني‌تر مي شد . با اين وجود , رفتن به روستاي آهسته اورتاكوي ارزشش را داشت ; مسجد قرن نوزدهمي‌اش از هر مسجدي كه تا به اكنون چشم بودم زيباتر بود .
صحيح زماني كه خورشيد داشت غروب مي كرد , سوار كشتي و به آرامي در سوي شهر شناور شديم . با ارزش خيلي پاييني مي‌توان سوار اين كشتي‌ها شد و روئت كرد نيكي از كاخ‌ها و ويلاهاي كنار آب داشت .
ميزبانمان برايمان هتل پرا را نوع كرد ; هتل پرزرق و برقي كه آخرها سده‌ي نوزدهم براي مسافران قطار تندروي شرق ( قطار لندن - استانبول ) درست شده بود . آگاتا كريستي بخش‌هايي از كتاب داستان معروفش را درين هتل نوشت .

اين ايام تور تركيه و به‌خصوص تور استانبول را مي‌توان از پرفروش‌ترين تورهاي فرنگي در آژانس‌هاي مسافرتي محسوب كرد . بعضي گردشگران يك‌سري توشه به استانبول هجرت كرده‌اند , البته گشوده نيز دوست دارا‌هستند بدين شهر مسافرت نمايند . ولي آيا اين شهر جذابيت‌اش را براي گردشگران از دست داده است؟ آنچه درپي ميايد خاطرات آنتوني هرويتز از سفرش به استانبول است :
سالي از آخري باري كه به استانبول رفتم مي‌گذرد . آن موقع استانبول شهري قديمي و مرموز و پلي بين شرق و غرب بود . شرايط فعلي ولي امروزي شده و در خيلي از جاهايش نيز دارا هستند ساخت و ساز ميكنند .
آخر شب هنگامي در خيابان نامرتب استقلال گام مي‌زدم , مي‌توانستم در برلين , پاريس , . . . و نسبتاً در هر جايي باشم . برندهاي اچ اند ام و اسكيچرز اينجا نيز نظير ساير جاهاي عالم است . البته شيريني‌فروشي‌هاي مالامال و قول و كافي‌شاپ‌هاي داراي اعتبار چيز ديگري ميباشند . خيلي عالي است كه برعليه اين‌ها ديگر شعبه‌هاي استارباكس ( Starbucks ) به ديده نمي‌آيند . چارلي رستوران معتبري به اسم زبير برايمان پيدا كرد كه در آنجا كباب بره خورديم ; سيخ‌ها روي منقلي كه صحيح كنارمان بود , كباب مي‌شدند .
نظير طرف داران دوآتشه‌ي جيمز باند صاف رفتيم سراغ آب‌انبار سلطنتي , مجموعه‌ سازه‌هاي آبي رنگ زيرزميني كه امپراتور ژوستينين آن را در سال ??? ميلادي ساخت . اينجا در واقع بخاطر فيلم از روسيه با علاقه جيمز باند مشهور شد . زماني آنجا رفتيم تقريباً ???? بچه‌ي پرسروصدا نيز آمدند كه از اداره داده ها شوروي نيز آزاردهنده‌تر بودند و متأسفانه , برعكس جيمز باند , توي آب نيز نمي‌توانستيم برويم .
پايان هفته‌ي آفتابي زمستاني بود ; اين فصل , كه شهر خيلي گردش گر به خويش نمي‌بيند , مزايا و معايبي داراست . اين شهر را بيشتر با گرماي شديدش ميشناسند , ولي در‌اين فصل ديگر خبري از آن گرما نيست . صف‌هاي كمتري مي‌باشد ولي همينطور بعضا از بخش‌هاي بناها نيز بسته‌اند .

مسجد آبي‌ به عبارتي مسجد مدهوش‌كننده‌اي بود كه در خاطر داشتم ; مكاني آهسته و باوقار دربين سر وصدا گردشگران . ولي , رك بيان‌كنم , بازار بزرگ حقيقتا توي سليقه مي‌زد . احتمال دارد به آن گرما نياز داشت , ولي خيلي شسته - رفته و امروزي به لحاظ ميرسيد و اينجانب از آن خلق و خوي پست‌مدرنيستي آن‌ها سردرنمي‌آوردم : «شما از لندن آمده‌ايد؟ خوش آمديد! چطور مي توانم پول‌تان را بگيرم؟»
در شرايطي كه به توپ‌قاپي مي رويد , براي ناهار رستوران پالاتيوم در اطراف آنجا را سفارش ميكنم . جاي آهسته و دوستانه‌اي است . ما آنجا پيده ( پيتزاي تركي ) خورديم . و تعجب آور آنكه ويرانه‌هاي كاخي بزرگ از دوره‌ي بيزانس در پايين اين گلشن از نظرها به دور باقي مانده كه به وسيله پله‌هاي پيچ‌درپيچي قابل دسترسي است . سرك كشيدن به همچين محوطه‌اي و كشف آن خيلي غريب مي كند .
پياده‌روي چهارساعته به پل آويزان فرمان روا محمد فاتح نصيب مورد علاقه‌ي اينجانب در مسافرت بود . اينجانب و همسرم از ساختمان بلند پر اسم و رسم گالاتا , كه در عرصه جذابي جاي دارد و روئت كرد محشري از شهر ارائه ميدهد ( اما درصورتي كه صف‌ها خيلي طولاني نباشند ) , استارت كرديم . محله‌هاي اطراف سكونت‌گاه يونانيان , يهودي‌ها و ارمنيان بوده و خيابان‌هاي سنگ‌فرش‌اش كماكان فضاي روشنفكرانه و هنري دارااست .
حاشيه دريا غربي بسفر را ادامه داديم و در شرايطي كه بازسازي‌ها تمام شده بود و مي‌توانستيم آب را ببينيم , پياده‌رويمان دوست‌داشتني‌تر مي شد . با اين وجود , رفتن به روستاي آهسته اورتاكوي ارزشش را داشت ; مسجد قرن نوزدهمي‌اش از هر مسجدي كه تا به اكنون چشم بودم زيباتر بود .
صحيح زماني كه خورشيد داشت غروب مي كرد , سوار كشتي و به آرامي در سوي شهر شناور شديم . با ارزش خيلي پاييني مي‌توان سوار اين كشتي‌ها شد و روئت كرد نيكي از كاخ‌ها و ويلاهاي كنار آب داشت .
ميزبانمان برايمان هتل پرا را نوع كرد ; هتل پرزرق و برقي كه آخرها سده‌ي نوزدهم براي مسافران قطار تندروي شرق ( قطار لندن - استانبول ) درست شده بود . آگاتا كريستي بخش‌هايي از كتاب داستان معروفش را درين هتل نوشت .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 250
  • بازدید کلی : 7237
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی